آدمی آزاد است و با آزادی آدمی شده است. تاریخ را به یک اعتبار باید میدان جنگ میان قهر و آزادی دانست و هرچه از علم و فرهنگ و قانون و هنر و تکنیک در تاریخ میبینیم با این جنگ و در این جنگ به وجود آمده است. اما آزادی شرایط دارد و مردم و کشور باید آمادۀ برخورداری از آزادی باشند و پیروی فیالجمله از قانون را به جان پذیرفته باشند تا به آزادی برسند. برای جامعهای که زندگیاش همه برگرفته از جهان جدید است چه قوانینی میتوان وضع کرد که مردم آمادۀ پیروی از آنها باشند؟ مردم نیازهایی دارند که در گذشته نداشتهاند و این نیازها را در پیشآمد تجددمآبی پیدا کردهاند ولی از منشأ نیازها خبر ندارند و آنها را طبیعی میانگارند و اگرچه احیانا در آگاهیشان دشمنی با غرب نیز نهفته باشد، زندگیشان نادانسته به تجدد وابسته شده است. با وجود چنین تعارضی میان خودآگاهی و ناخودآگاهی، عزم توسعه نمیتوانند کنند و راه به توسعه نمیبرند. من معتقد نیستم که این جهان بهسوی صلاح و آزادی میرود اما میدانم و میگویم که آزادی شرف آدمی است و کسی در وضع و موقع و مقام من مخصوصا باید از آن دفاع کند.