نخستین کسی که این اصطلاح را بدین معنا به کار برده است، ادموند هوسرل است. او در دههی 1890 شروع به استفاده از این اصطلاح کرده و در کتاب معروف خود یعنی «ایدههای مربوط به یک پدیدارشناسی محض و فلسفهی پدیدارشناسانه» که به کتاب «ایدهها» معروف است و در 1913 نگاشته شده، روش و مفاهیم بنیادین پدیدارشناسی را توضیح میدهد. اما شناخت پدیدارشناسی تنها با مطالعهی آثار و احوال هوسرل ممکن نخواهد بود. اگرچه پدیدارشناسی علم جدیدی است و به تعبیر هوسرل «سرآغازی تازه در فلسفه است»، با این وجود و به اذعان خود هوسرل، متأثر از سنتهای فلسفی پیش از او و به ویژه پروژهی بزرگ فلسفهی ایدئالیستی امانوئل کانت است. پس از هوسرل نیز اگرچه پیروان برجستهی او مانند هایدگر، سارتر، مرلوپونتی و دیگران به توسعهی روش فلسفی پدیدارشناسی اشتغال دارند، با این وجود به قدری در کار آنها در مقایسه با هم و در مقایسه با آثار هوسرل اختلاف وجود دارد که برخی در اینکه پدیدارشناسی را یک سنت فلسفی و همهی این فیلسوفان را متعلق به آن سنت بدانیم تشکیک کردهاند. بنابراین شناخت پدیدارشناسی بدون بررسی تاریخ آن ممکن نخواهد بود. کتاب «پدیدارشناسی» نوشتهی اشتفان کاوفر و آنتونی چمرو، سعی دارد با نگاهی به این تاریخ، مقدمهای بر شناخت پدیدارشناسی ارائه دهد. این کتاب آن چه را که یک خواننده مشتاق باید در مورد پدیدارشناسی، تاریخ آن، مهمترین مولفان و آثار آنها، و تاثیر و نفوذ پدیدارشناسی بر شاخههای فلسفه معاصر، روانشناسی، و علوم شناختی بداند را شامل میشود. در این کتاب تاریخ پدیدارشناسی از طریق آثار هوسرل، هایدگر، مرلوپونتی و سارتر، و از طریق استدلالهای آنها علیه روانشناسی علمی، وبازپرسی انتقادیشان از روانشناسی گشتالت بررسی میشود و از پیشرفتهای معاصر در روانشناسی بوم شناختی، انتقادهای رویکردهای شناختی به هوش مصنوعی و علوم شناختی بدنمند صحبت میشود.